گزیده مصاحبه ها و مقالات سیاسی در رسانه های ایران
بنام خدا
در این پست هر از مدتی دو یا سه مطلب از رسانه های داخلی نمایش داده می شود و بعد از چند روز به ترتیب حذف شده و مطلبی دیگر جایگزین می شود.
توجه: انتخاب و انتشار مطالب صرفا جهت اطلاع رسانی می باشد و بمعنی موافقت با تمام گزاره ها و پیام های صریح یا غیرمستقیم آنها نمی باشد.
اکبر فیجانی
***********************************************
وظیفۀ فلسفۀ سیاسی ایجاد «امید معقول» در جامعه است/ رئالیستها و اتوپیستها «امید معقول» را از ما میگیرند/ گفتوگو با جواد حیدری
مهمترین مسئلهای که نظام سیاسی ما باید به آن بپردازد، مسئلۀ "عدالت" است، هیچ آرمان بشری یکشبه به دست نمیآید، آرمانها یکشبه بهدست نمیآیند؛ ما قرار نیست که یکشبه سوییس شویم اما یکشبه ممکن است به وضعیت سوریه مبتلا شویم.
گروه اندیشه تسنیم: کتاب فلسفۀ سیاسی درآمدی کامل، اثر فیل پاروین، مدتی است که با ترجمۀ دکتر جواد حیدری روانۀ بازار شده و این کتاب اخیراً به چاپ دوم رسیده است. این کتاب مروری بر مهمترین مناقشات فلسفۀ سیاسی معاصر است، بههمین مناسب با دکتر حیدری، عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد و مترجم آثاری چون «در پی معنا»، «اخلاقشناسی»، «اینها همه یعنی چه؟»، «و برابری و جانبداری» گفتوگویی در خصوص این کتاب و چرایی ترجمۀ اثری در حوزۀ فلسفۀ سیاسی ترتیب دادیم.
دکتر حیدری در این گفتوگو بر آن است که فلسفۀ سیاسی تحلیلی، یکی از بهترین منظرگاههایی است که ویژگیهای متمایز آن نسبت به دیگر ایدهها، آن را به یکی از بهترین رویکردهای فلسفۀ سیاسی بدل میکند. قرارداشتن در میانۀ واقعگرایی و آرماننگری بهباور او مهمترین ویژگی فلسفۀ سیاسی تحلیلی است. حیدری معتقد است که همین مزیت لزوم رجوع به این سنت و بالتبع، تشکیل یک سنت محافظهکاری را بیش از همیشه برجسته میکند، تفصیل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
تسنیم: در معرفی این کتاب و لزوم مطالعۀ آن شما عبارتی از رالز را بهکار بردید که آن را بهعنوان مقدمهای برای طرح بحث استفاده میکنم؛ آن عبارت این است که «وظیفۀ فلسفۀ سیاسی ایجاد "امید معقول" میان انسانها است.»، با توجه به این مطلب، در شرایطی که کشور ما با مسائل متعدد عینی روبهرو است، اساساً ترجمۀ یک کتاب در حوزۀ فلسفۀ سیاسی چه کاربردی برای دغدغههای عینی امروزین ما دارد؟
جواد حیدری: این کتاب را من در مجموعۀ نیکزیستی (well-being) آوردم. در ترجمۀ این عبارت بعضی «بهروزی» و برخی «بهبود» را به کار میبرند. این مفهوم برای من بسیار مهم است. چندین سال میشود که این مفهوم ذهن من را درگیر کرده است. غایت زندگی ما نیکزیستی است و همۀ ما میخواهیم زندگی خوبی را سپری کنیم. نیکزیستی دو جنبه پیدا میکند؛ یک جنبۀ فردی و یک جنبۀ جمعی. هم در ایران و هم در کل دنیا، انسانها در اوضاعواحوال نامناسب نیکزیستی فردی برایشان اهمیت و اولویت پیدا میکند.
نمونۀ کلاسیک این واکنش در رواقیان است. وقتی که یونان باستان از دوران طلایی خود بیرون آمد، همزمان با کشورگشایی اسکندر بود. او از جنوب تا خاورمیانه، از شرق تا هند و از غرب تا ایتالیا محدودۀ فرماندهی خود را گسترش داد. وقتی اسکندر از دنیا رفت، توازن قوا بههم خورد و بین گماشتههای اسکندر جنگ و درگیری صورت گرفت. بعد از این ماجرا و جنگ و درگیریهای ناشی از آن، این سوال پیش آمد که وقتی جهان ما این قدر بی ثبات و ناامن است، چگونه میتوان زندگی خوبی را سپری کرد؟
رواقیان [به این پرسش] پاسخهای فردی میدادند. البته این پاسخها مهم بود؛ اما مهمتر از آن این است که برای تحقق نیکزیستی جمعی باید چه کرد؟ رواقیان به نیکزیستی جمعی بیتوجه بودند. در اوضاعواحوال اقتصادی و یاس و ناامیدیای که در کشور وجود دارد، اتفاقاً نگهداشتن همین شعلۀ امید اهمیت دارد. این مسئله که ما میتوانیم علیرغم همۀ این مشکلات، نیکزیستی را به وجود بیاوریم، بسیار حائز اهمیت است.
[اما دربارۀ کتاب باید بگویم که] مقابل فلسفۀ سیاسی قارهای و دیگر مکاتب، من به شاخۀ فلسفۀ سیاسی تحلیلی تعلق دارم. در این شاخه است که برای ما نیکزیستی جمعی و «امید معقول» ترسیم و ایجاد میشود.
«امید معقول» به این معنا است که ما میتوانیم به نیکزیستی برسیم. رالز میگفت که؛ وظیفۀ فلسفۀ سیاسی، ایجاد «امید معقول» در جامعه است. اگر فلسفۀ سیاسی این کار را نکند، «امید معقول» از ما گرفته میشود. دو جریان «امید معقول» را از ما میگیرند؛ یکی از این جریانها، رئالیستها هستند؛ رئالیستها میگویند "اوضاع همینی است که هست، این وضعیت حاصل توازن قواست و از این بهتر هم نمیشود."، یکی دیگر از این جریانها هم رویکرد یوتوپیستی است. اینها آرمان بزرگی را ترسیم میکنند و نمیگویند که چگونه میتوانیم به آن آرمان برسیم، در نهایت این دو فضا موجب ناامیدی میشوند.
اما رویکرد رالز این دو را با هم ترکیب میکند. رالز معتقد به ایدۀ «رئالیستیک یوتوپیا» realistic utopia بود. میگفت من «آرمانگرای واقعبین» هستم. اگر این دو ترکیب بشود، «امید معقول» ایجاد میشود؛ یعنی هم آرمانهای خود را حفظ کنیم و هم نگاهی به واقعیتها داشته باشیم. اگر صرفاً نظر به آرمانها داشته باشیم و به واقعیتها توجه نکنیم، به دام "ناکجاآبادگرایی" میافتیم. این نگاه هزینۀ سنگینی را روی دوش ملت میگذارد. از آن طرف اگر فقط رئالیست باشیم، ممکن است از خودمان سلب مسئولیت اخلاقی کنیم و به محافظهکاری برسیم.
تسنیم: هم موضوع و هم غایت اخلاق و سیاست به نظر شما نیکزیستی است. برای این که به نیکزیستی برسیم، آیا بهترین محمل فلسفۀ سیاسی و در ادامه فلسفۀ سیاسی تحلیلی است؟ آیا میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که باید به سمت احیای فلسفۀ سیاسی برویم؟
جواد حیدری: بله! فلسفۀ سیاسی تحلیلی از دل سنت "قرارداد اجتماعی" بیرون آمد. سنت قرارداد اجتماعی به اعتقاد من غنیترین سنت فکریای است که بشر به آن رسیده. این سنت از هابز شروع شد، به لاک، روسو و رالز رسید. یکی از آخرین معتقدان به این سنت هم «تی. ام. اسکنلن» است. براساس این سنت، حکومت کردن یک نوع قرارداد است؛ چگونگی منعقد شدن این قرارداد، دغدغۀ این جریان است. غایت این قرارداد هم از مهمترین موضوعات مورد بحث است. این متفکرین، برای قرارداد، چهار غایت تا به امروز بر شمردهاند:
«آزادی»، «شادکامی»، «عدالت» و «برابری»، غایاتی است که توسط سنت قرارداد اجتماعی مطرح شده است. [امنیت در این غایات نیست چون] اصحاب قرارداد میگویند حکومت با امنیت همراه است، پس امنیت نمیتواند آرمان باشد.
تسنیم: به بیان شما برای احیای امید و نگهداشتن آن ، ما باید به فلسفۀ سیاسی تحلیلی رجوع کنیم که هم واقعبین و هم آرماننگر است. جز این ویژگی، فلسفۀ سیاسی تحلیلی چه مختصات دیگری دارد؟
جواد حیدری: به نظر من فلسفۀ سیاسی تحلیلی ویژگیهایی دارد که اگر وارد سنت فکری ما بشود، میتواند تا حد زیادی کمک حال باشد. اولین ویژگی فلسفۀ سیاسی تحلیلی این است که، هم آرمانگرا و هم واقعبین است و مزایای این دو را با هم دارد. ما به این احتیاج داریم؛ چون هر کدام از این دو رهیافت، بهتنهایی بهدرد نمیخورد. فیلسوفان تحلیلی میگویند که اگر یک نظام سیاسی غایت نداشته باشد، آن نظام سیاسی نمیتواند مشروع باشد. مشروعیت یک نظام سیاسی به غایاتی است که آن نظام دنبال میکند.
از طرفی آرمانها در گذر از نسلها به وجود میآیند. اما ما میتوانیم یک شبه تمام آرمانهای خود را از دست بدهیم. این یعنی به آن چه که داریم بدبین نشویم؛ چون ممکن است همین داشتهها را نیز از دست داد. ما در خاورمیانه تجربۀ سوریه را داریم [که یکشبه همهچیز را از دست داد]. فیلسوفان تحلیلی همیشه میگویند که فکر نکنید میشود به جایی رسید و گفت دیگر از این بدتر نمیشود! بنابراین این جریان هم بصیرت "واقعنگری" و هم بصیرت "یوتوپیا" را دارد.
نکتۀ دومی که فلسفۀ سیاسی تحلیلی را نسبت به رقبا متمایز میکند، این است که این جریان واضحنویس و مستدلگو است. سیر استدلالی خیلی مهم است. در فلسفۀ قارهای، دو جریان افراطی بهوجود آمد؛ یکی نازیسم و دیگری فاشیسم. هر دو این جریانها، طبق آمار، بسیاری از انسانها را بهکام مرگ بردند. این دو تفکر وقتی وارد فلسفۀ تحلیلی میشوند، توان ماندگاری ندارند.
این مسئله، هم بهخاطر وضوح و هم استدلالی بودن فلسفۀ سیاسی تحلیلی است. در فلسفۀ سیاسی تحلیلی، جایی برای جریاناتی که درون آنها خشونت جدی وجود دارد، نیست. فاشیسم و نازیسم نتوانستند در فضای فلسفۀ سیاسی تحلیلی رشد پیدا کنند؛ چون مبنای آنها غیراخلاقی است. اما آن ایدههای انسانیتر مارکسیسم، در فلسفۀ سیاسی تحلیلی شکوفایی بهتری پیدا کرد؛ یا در واقع وجه انسانی آن شکوفا شد.
«جی. ای. کوهن» نمونهای از این افراد است که سویۀ انسانیتر ایدههای متاثر از فلسفۀ سیاسی تحلیلی شکوفاتر شد. باید قبول کرد که این آدم - چه ما آن را بپذیریم و چه نپذیریم- دغدغه داشته و برابری مسئلۀ او بوده است.
ویژگی سوم فلسفۀ تحلیلی، هنجاریبودن آن است. فلسفۀ سیاسی تحلیلی فرزند مشروع فلسفۀ اخلاق است. هنجاری است به این معنا که جز توصیف عالم، هنجار و توصیه هم دارد. فیلسوفان تحلیلی سیاسی میگویند که تمام سوالات بشر را میتوان در پنج سوال مطرح کرد. به طور مثال این پنج سوال را بهعنوان نمونه، درمورد مفهومی بهنام «خشونت هوشمند» به کار میبریم:
1- خشونت چیست؟ فرق خشونت هوشمند و غیرهوشمند چیست؟ آیا در خشونت هوشمند، انسانها بدون درد میمیرند اما در خشونت غیرهوشمند با درد میمیرند؟ این، سطح سوالات توصیفی است.
2- چرا در جامعه خشونت رخ می دهد؟ علل خشونتها چه چیزهایی هستند؟ این، سطح سوالات، سوالات تبیینی است.
3- با اوضاع و احوال کنونی آیا میشود خشونت را پیشبینی کرد؟ این، سطح سوالات پیشبینانه است.
4- برای چه اهدافی باید خشونت را به کار برد؟ این هم سطح سوالات توصیهای است.
5- چه خشونتی مشروع و چه خشونتی نامشروع است؟ این هم سطح سوالات هنجاری است.
سوالات توصیفی، تبیینی، پیشبینانه و توصیهای را علوم دیگر هم مانند؛ جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی و حقوق دنبال میکنند. اما سوال هنجاری نقطۀ تمایز فلسفۀ سیاسی با دیگر علوم انسانی است. اینجا فلسفۀ سیاسی تحلیلی بعد هنجاری را مطرح میکند. وجه هنجاری فلسفه سیاسی تحلیلی میگوید که نمیتوان بدون هنجار، بحث خشونت مشروع و غیرمشروع را حل کرد.
ویژگی چهارم فلسفۀ سیاسی تحلیلی، این است که تکثرگرایی را میپذیرد. فیلسوفان سیاسی تحلیلی میگویند که ما در جامعهای زندگی میکنیم که درآن، آدمها با عقاید متکثر زندگی میکنند. آیا میشود از دل این تکثر نظام سیاسی خود را حاکم کنیم؟ این مسئله بسیار مهم است. بسیاری از ایدیولوژیها مانند مارکسیسم، فاشیسم، نازیسم و مانند آن، تکثرگرایی را نمی پذیرند؛ اما از دل فلسفۀ سیاسی تحلیلی، تکثر بهوجود میآید. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، با جامعهای متکثر روبرو هستیم و هر تلاشی برای یکدستسازی شکست خورده است. این مسئله در مواجهۀ ما با جامعه بسیار اهمیت دارد.
پنجمین ویژگی فلسفۀ سیاسی تحلیلی این است که ما با شهروندان آزاد و برابر مواجه هستیم. یعنی هر نظام سیاسی که تلاش کند تا آزادی و برابری شهروندان را بگیرد، یا این مولفهها را برای برخی بپذیرد و برای گروهی نپذیرد، قابلقبول نیست. رالز میگفت در جامعهای که نابرابری زیاد است، برابری آدمها به هم میخورد. کتاب «اسکنلن» تحت عنوان «چرا برابری معضلآفرین است؟»، همین مسئله را تبیین میکند. در جامعهای که برابری نباشد، شهروندی نیز در آن بیمعناست. شهروندی جایی شکل میگیرد که هم آزادی و هم برابری در آن حضور دارد. جمع این دو بسیار مهم است.
افرادی که از نظام سیاسی ایران دفاع میکنند، گزارهای را مطرح میکنند مبنی بر این که "ما روی امنیت در کشور تأکید میکنیم."، این گزاره خیلی خوب است؛ اما اگر صرف توجه به امنیت موجب شود که ما به سایر غایات بیتوجه باشیم، این ما را به محافظهکاری میکشاند. اگر فقط روی امنیت تأکید کنیم، این برای ما یک زنگ خطر است، صحبت من البته اهمیت امنیت را نفی نمیکند؛ به هر صورت فلسفۀ حکومت، امنیت است، اما از سوی دیگر هستند کسانی که آرمانهایی دارند و براساس آن آرمانها، کل نظام سیاسی را هم نقد میکنند که این رویکرد هم ما را از واقعبینی دور میکند. بهنظر من آنچه میتواند اینجا به کار ما بیاید، فلسفۀ سیاسی تحلیلی است، این جریان میگوید که هرگونه تغییر و تحول اجتماعی، باید تدریجی و گامبهگام باشد.
تسنیم: شما وجه ممیز فلسفۀ سیاسی با سایر شاخههای علوم انسانی مانند جامعهشناسی و اقتصاد را در وجه هنجاری آن میدانید. در شرایط فعلی، ما در ایران با غلبۀ نگاه «تکنیکی» و «فنزده» مواجهایم. برداشت عمومی این است که ما در عالم واقع، یک معضل داریم و راهحل آن هم بیتوجه به ابعاد انسانی آن، کاربست یک تکنیک سیاستی است. اگر ما دو بعد اصلی هنجاری بودن فلسفۀ سیاسی و نگاه واقعبینانه در عین حال آرمانگرایانه را در نظر بگیریم، ترکیب این دو به چه اندازه به کار امروز ما میآید؟ ما میتوانیم بپذیریم که امروز، نگاه مسلط در کشور نگاهی تکنیکزده است؟ اگر این را بپذیریم در این فضا مجالی برای طرح گزارههای هنجاری وجود دارد؟ در این بستر امکان طرح پرسشهای فلسفۀ سیاسی و نظرداشتن به گزارههای هنجاری وجود دارد؟
جواد حیدری: یک بار بحث این است که چه چیزی بر فضا حاکم است، که در این بحث، فضا آن چیزی است که شما توصیف کردید. یکبار هم بحث این است که «چه باید باشد؟»، که خب این را فلسفۀ سیاسی تحلیلی به ما نشان میدهد.
هیچ آرمان بشری یکشبه به دست نمی آید. آرمانها یکشبه بهدست نمیآیند؛ ما قرار نیست که یکشبه سوییس شویم. اما یکشبه ممکن است به وضعیت سوریه مبتلا شویم. پس برای رسیدن به آرمانها باید صبوری داشته باشیم. موردی در جهان نداریم که یکشبه به این مهم دست پیدا کرده باشد. خیلیها میگویند که اگر این نظام نباشد، مشکلات ما حل میشود؛ این موضع خیلی احمقانه است! ما در سال 57 جمهوری اسلامی نداشتیم، اما مشکلات همچنان وجود داشت.
بنابراین نباید فقط به موضوعات سیاستی توجه کرد؛ این رویکرد ما را به محافظهکاری میکشاند. محافظهکاری علیرغم اینکه دارای نکات مثبتی است، اما نکات منفیای هم دارد که ممکن است آن نکات متوجه کشور شود. محافظهکاریای که با ادموند برک شروع شد، سنت بسیار غنیای است. همین محافظهکاری موجب شد که انگلیس درگیر دو ایدئولوژی خانمانسوز نشود.
بحثی هست که چه تفاوتی بین «ولتر» و «جان لاک» وجود دارد. ولتر خیلی متاثر از جان لاک بود. اما ولتر در فرانسه، لیبرالیسم را به رادیکالیسم تبدیل میکند و این مسئله منجر به «لائیسیته» در فرانسه میشود. اما لاک در این وادی نمیافتد. جا برای متدینین هم باز میکند. این به خاطر این است که باور به محافظهکاری در او قوی بوده است. از آن طرف هم، ما یک آرمانهایی داریم. به طور مثال برای من "برابری" بسیار مهم است. من از این که در کشور هم کارتنخواب داریم و هم افرادی که در باستیهیلز زندگی میکنند، ناراحت هستم. اما این مسئله را یکشبه نمیتوان حل کرد؛ همانطور که یکشبه هم بهوجود نیامده است. این چیزی است که فلسفۀ سیاسی تحلیلی روی آن تاکید میکند.
تسنیم: تحتتاثیر سنت فلسفۀ سیاسی تحلیلی، اگر در کشور ما هم یک سنت محافظهکاری شکل میگرفت، آیا صورتبندی جریانات سیاسی متفاوت از شرایط فعلی بود؟ آیا اصلا این سنت در کشور ما پا میگرفت؟
جواد حیدری: به لحاظ فکری محاظهکاری در کشور ما شکل نگرفت و متفکری هم که مدافع آن باشد، نبود. این شکل نگرفتن سنت محافظهکاری، برای نظام سیاسی هزینههای زیادی دارد. ثباتی که انگلیس به نسبت فرانسه دارد، به واسطۀ آن مُدارایی است که در انگلیس نسبت به متدینین و دیگر گروهها وجود دارد. [وضعیت فرانسه هم] همچنین بهدلیل آن عدم مدارایی است که در فرانسه مشاهده میشود. پس محافظهکاری برای آنها سودمند بوده است. اما چون ما متاثر از جریانات چپ در کشور هستیم، محافظهکاری در کشور ما تبدیل به فحش سیاسی شده است.
برای همین این سنت در ایران شکل نگرفت. در صورتی که ما به محافظهکاری احتیاج داریم. این جریان میتواند زهر جریانات تندرو در کشور را بگیرد. مهمترین مسئله برای من خشونت است. محافظهکاری ایدههایی دارد که زهر خشونت را در جامعه میگیرد. در دهۀ شصت اگر تفکر محافظهکارانه رواج داشت، چرا باید اپوزیسیون دست به اسلحه میبرد؟ [آنگاه این پرسش پیش میآمد که] برای چه غایتی باید دست به اسلحه ببریم؟ فلسفۀ سیاسی تحلیلی میگوید هر غایتی که برای آن خشونت به خرج دهیم، پیشاپیش آن غایت ازبین رفته است. برای رسیدن به هیچ غایتی نمیتوان خشونت به خرج داد. فقط یکجا میتوان خشونت به خرج داد؛ البته پیش ازآن باید بدانیم که خشونت تنها برای دولت است و هیچ نیرویی به غیر از دولت نباید خشونت به خرج دهد، حتی اگر دولت خشونت نامشروع داشته باشد. فقط یکجا میتوان دست به خشونت بزنیم و آن در دفاع از خود است. اما برای آرمانهای بشری نمیتوان خشونت به خرج داد.
تسنیم: در مورد خود کتاب باید گفت که برای شروع کتابی روان و مستدل است. اما مسئلهای که وجود دارد این است که برروی جلد کتاب عبارت «درآمدی کامل بر فلسفۀ سیاسی» نوشته شده است. اما در خود کتاب دعاوی لیبرالها بیشتر مورد بحث قرار میگیرد. غیر از این در مقدمۀ کتاب هم آمده است که شما این کتاب را از بین کتب زیادی که در این حوزه و برای شروع فلسفۀ سیاسی است انتخاب کردهاید؛ در حالی که در کتاب، دورههای مختلف تاریخ و همچنین جریانات متفاوت غیر از لیبرال مورد بررسی قرار نگرفته است. با توجه به این مطالب چرا برای شروع فلسفۀ سیاسی باید از این کتاب شروع کرد؟
جواد حیدری: از وجوه مختلف میتوان به این مسئله نگاه کرد. در یک نگاه میتوان ایدیولوژی محور به بحث [فلسفۀ سیاسی] نگاه کرد؛ که در این حوزه کتابهایی وجود دارد. رویکرد دوم، موضوعات سیاسی و نظری را مورد بحث قرار میدهد. رویکرد سوم بررسی مناقشات است. این کتاب بر روی مناقشات سوار شده است و کاری هم به ایدیولوژیها ندارد.
در سیاست مناقشه خیلی مهمتر از سایر مسائل است. با وجود این که منافع و ارزشها ما را به تعارض بالقوه میکشاند، چگونه میتوانیم با ضوابط اخلاقی در دنیای مشترک زندگی کنیم؟ این کتاب به این سوال جواب میدهد و کاری به «ایسمها» ندارد. پرسش اصلی این است که چگونه میتوانیم بدون درگیری زندگی کنیم. «مناقشه» میخواهد بدون این که خودش را درگیر ایسمها کند، به مسئله بپردازد. وقتی پای مسئله پیش میآید، دیگر کاری به ایسمها نداریم. در واقع میخواهیم بدانیم کدام راهحل قابلقبولتر از بقیۀ راهحلها است.
تسنیم: آزادی و برابری از جمله مفاهیمی است که در کتاب به صورت جدی در مورد آن بحث میشود. با توجه به این که دو مفهوم آزادی و برابری ممکن است در واقعیت به تعارض برسند، کدام مفهوم را برای ایران امروز توصیه می کنید؟
جواد حیدری: بدون شک برابری. مهمترین مسئلهای که نظام سیاسی ما باید به آن بپردازد، مسئلۀ "عدالت" است. عدالت شاهکلید تمام نظامهای سیاسی است. «آمارتیاسن» کتابی دارد تحت عنوان «فقر و قحطی». او در این کتاب چهار کشور قحطیزده را مورد بررسی قرار میدهد و میگوید که قحطی، نه بهدلیل کمبود منابع، بلکه به واسطۀ توزیع نامناسب منابع به وجود میآید.
درست است که کشور ما در شرایط تحریمی قرار دارد، اما شرایطی که ما با آن مواجه هستیم، توزیع نامناسب است. این توزیع نامناسب، فردی را گور خواب و دیگری را ساکن در باستیهیلز میکند. هیچ فلسفۀ سیاسیای، به اندازۀ فلسفۀ سیاسی تحلیلی به عدالت نپرداخته است. ما در وضع کنوکنی با توجه به خلا تئوریک باید نظریهای را پیدا کنیم که هم قابل دفاعتر باشد و هم با سنت ما سازگاری داشته باشد.
تسنیم: یکی از ویژگیهای این کتاب است که در عین بحث در فضای فلسفی و استفاده از گزارههای ارزشی، به واقعیت و بحثهای سیاستگذارانه هم میپردازد. شما در پاسخ به سوال قبل برابری را مهمترین مسئلۀ نظام سیاسی دانستید. با این وجود به لحاظ عینی راهکار شما برای ایجاد برابری در جامعه چیست؟
جواد حیدری: مالیات و بودجه. در حال ترجمۀ کتابی از «نیگل» هستم تحت عنوان «افسانۀ مالکیت، عدالت و مالیات». این که باید چه میزان مالیات گرفت و در چه فضاهایی آن را توزیع کرد، بسیار مسئلۀ مهمی است. تمام دعواها بر سر این است. تنها ابزاری که برای ما عدالت را محقق میکند، مالیات است. بودجه هم همان مدیریت توزیع آن است که باید عادلانه باشد.
تسنیم: یکی از ادعاهای رالز این است که در عین خنثی بودن در فضای فلسفی، میتوان در حوزۀ سیاست لیبرال بود. به نظر شما این وضعیت امکان دارد؟
جواد حیدری: حتماً امکان دارد که نظام سیاسی خیر عمومی خود را بدون پشتوانۀ فلسفی ارائه دهد. اگر تکثر در جامعه باشد و بخواهیم جامعه را مدیریت کنیم، باید میزان بیطرفی خود را بالا ببریم. به طور مثال در موضوع کرونا، ما توانستیم حتی نسبت به کشورهای آمریکایی و اروپایی موفقیت بیشتری داشته باشیم. اما اگر در حوزۀ خدمات کرونا به عقیدۀ آدمها توجه میشد، این موفقیت بهدست نمیآمد. همین رویکرد را در جاهای دیگر میتوان بسط داد.
هر چقدر نظام سیاسی بتواند در توزیع خدمات، قشر وسیعتری از جامعه را دربر بگیرد، موفقتر است. رالز هم همین را میگوید. حرف رالز این است که خیر عمومی را باید بدون توجه به عقاید موجود در جامعه گسترش داد. حرف رالز در مقالۀ (political not metaphysical) این است که سیاست به متافیزیک و این موارد کاری ندارد و باید خیر عمومی را نسبت به همۀ شهروندان درنظر گرفت. اگر این کار انجام شود، موجب موفقیت نظام سیاسی میشود. این راهی است که فلسفۀ سیاسی تحلیلی پیش پای ما گذاشته است. راهی که در مورد کرونا آن را تجربه کردیم.
انتهای پیام/
منبع:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/10/03/2804774/
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
آیا آمریکا به دنبال راهکار دیپلماسی با ایران است؟
تسنیم
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۸:۵۱ اخبار بین الملل اخبار آمریکا
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/02/16/2890369/
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
مذاکره و نفوذ(یادداشت روز(
«نفوذ» در یک انقلاب، از سوی نیرویی که با انقلاب موقعیت خود را از دست داده است، با هدف بازگرداندن شرایط صورت میگیرد و این زمانی اتفاق میافتد که پیش از آن عدهای به نام انقلاب درباره خطرناک بودن حریف، به طور جدی تردید ایجاد کرده باشند و ذائقهها برای پذیرش نفوذ آماده شده باشد. به تجربه ثابت شده است که در بحث نفوذ، عدهای به طور سیستماتیک و البته در قالبی تئوریک، مفهوم «نفوذ دشمن» را به مفهوم تنشزدایی با خارج تغییر میدهند، پس از آن عدهای از «مقامات» از آن به عنوان «رابطه برابر» یاد کرده و بیضرر معرفی مینمایند و در گام سوم، نفوذ به طور عملیاتی اتفاق میافتد و حوزههای مختلف نظام سیاسی حریف را دربرمیگیرد و نتیجه نهایی آن تغییر ماهوی نظام سیاسی حریف است که حتما برگشتناپذیر هم خواهد بود.
جرج شولتز که در فاصله سالهای 1982 تا 1989 یعنی در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان، وزیر خارجه آمریکا بوده درخصوص اهداف نهایی نفوذ در ایران گفته است: «دکترین ما یورش و نفوذ همهجانبه و زنجیرهای در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به جمهوری اسلامی برای تغییر یا به زیر بار آوردن آن است».
«نفوذ از راه مذاکره» یکی از روشهای شناخته شده برای غلبه بر حریف است. در این روش، حریف وانمود میکند که در نظر دارد به رفتار و روشهای یکجانبه خصومتآمیز خاتمه داده و در شرایط برابر و پذیرش خواستههای اصولی طرف مقابل به توافق دست یابد. این موضعگیری برخلاف آنچه گاهی تصور میشود، برای حریف هزینه ندارد چرا که در سطح داخلی و خارجی، برتری او در مدیریت مذاکرات به دلیل در اختیار داشتن انواعی از امکانات حقوقی، سیاسی و... که طرف مقابل فاقد آنهاست، توسط نیروی داخلی پذیرفته شده است مثلا در مذاکرات چین و آمریکا که برای اولینبار در سال 1974، پس از 27 سال جنگ سرد بین دو کشور، روی داد، مردم آمریکا مطمئن بودند که تیم هنری کیسینجر بر تیم حریف برتری دارد و پیروزی قطعی با اوست و از این رو اگرچه مباحثی در عرصه رسانههای آمریکا شکل گرفت اما هر دو حزب و مجالس آمریکا مطمئن بودند که نتیجه مذاکرات پیروزی آمریکا خواهد بود. این در حالی است که «مذاکره» برای طرف مقابل یک ریسک جدی و دارای خطرات قطعی بالا و منافع صرفا احتمالی است. اولین خاصیت مذاکره برای طرفی که به آن تن میدهد این است که تیم مذاکرهکننده او برخلاف حریف در فضای عدم اعتماد ملی سیر میکند به عبارت دیگر در همان ابتدای مذاکرات، ملت و نهادهای موثر کشور مقابل به دو دسته بزرگ موافق و مخالف تبدیل شده و تیم مذاکرهکننده باید در چنین فضایی روبروی حریف بنشیند.
واضح است که «مذاکره» هدف نهایی نیست کما اینکه «رابطه سیاسی رسمی» هم هدف نهایی نیست، هدف نهایی حریف در این میان همان «نفوذ دگرگونساز» است. در این مذاکره، حریف نمیآید حقوق و منافع طرف مقابل خود را بپذیرد بلکه درصدد است تا منافع و اصول خود را به عنوان «منافع و اصول دوجانبه» جا بیندازد. به عبارت دیگر در این مذاکره، توافق زمانی اتفاق میافتد که طرف مقابل، منافع و اصول حریف را بپذیرد و متعهد شود که به تامین و افزایش آن کمک میکند. اولین نشانههای وقوع چنین موضوعی اشتراک در حوزه ادبیات و مفاهیم است یعنی حریف و طرف مقابل از کلمات، منطق و شیوه حل مسایل مشترکی حرف میزنند و این در حالی است که این کلمات، منطق و شیوه حل مسایل مربوط به حریف بوده و برای تامین منافع و حداکثرسازی اصول او طراحی شده است. در همین ایام که بحث مذاکرات هستهای در میان بود ما شاهد انطباق کامل ادبیات وندی شرمن و سیدعباس عراقچی و بقیه اعضای دو تیم بودیم. بحث جامعه جهانی و لزوم تامین نظر آن، بحث توسعه میدان عمل آژانس و پذیرش داوری آن، بحث لزوم اعتمادسازی، بحث نزدیک کردن دیدگاهها و... از این جمله بودند به گونهای که اگر نام مقامات ایرانی را از متن گفتههای آنان کنار بگذاریم نمیتوانیم تشخیص دهیم که این عبارت مربوط به یک مقام وزارت خارجه آمریکاست یا ایران.
ایجاد ادبیات مشترک در حوزه سیاست خارجی و پذیرش آن توسط کشوری که هویت متمایزی دارد اولین گام ورود و نفوذ از حوزه «عمومی» به حوزه «تخصصی» است و قاعدتا پس از آن صورت میگیرد که کار در حوزه «دیپلماسی عمومی» به نتیجه بالنسبه مطلوبی رسیده باشد. بعد از این گامهای مهم دیگری وجود دارد. دومین گام پس از یکسانسازی ادبیات و مفاهیم ]را باید[ گام «تغییر جامع ادبیات» کشوری دانست که حالا از مرتبه «حریف» به مرتبه «همراه» تنزل یافته است. به این معنا که «حریف سابق» و «همراه فعلی» باید دست به یک تغییر بنیادی در همه آنچه که حریف را آزار میداده، بزند و به عبارتی حوزههای دیگر خود را مطابق الگوی حریف «استانداردسازی» کند و با شاخصهای مورد قبول حریف منطبق نماید. از این رو یکی از مقامات ایرانی در جمع استانداران کشور با صراحت گفت: «پس از توافق برجام دیگر نباید مثل قبل حرف بزنیم چرا که نه فقط در بحث هستهای بلکه در سایر مباحث اختلافی هم ما نیاز به توافق داریم و تا این توافق، جامع نباشد، برجام نمیتواند گرهی از مشکلات کشور را بگشاید» و درست در همین زمان نامه 4 مقام دولتی افشا میشود که در آن شرایط اقتصادی ایران کماکان «بحرانی» معرفی میگردد و پس از آن یک مقام مسئول دیگر با صراحت از «بازگشتپذیری رکود» صحبت میکند! این موضوعات هیچکدام تصادفی نیستند هدف همه اینها توسعه توافق با حریف در همه حوزههاست کما اینکه یکی از مقامات کشور در اوج تالم ملت ایران از فاجعه منا، از سهل بودن امکان توافق با رژیم سعودی سخن گفت و این پالس پس از آن فرستاده شد که وزیر خارجه آمریکا در واشنگتن از پادشاه و ولیعهد سعودی خواسته بود که راهی برای توافق با ایران پیدا نمایند.
در گام سوم یعنی پس از پذیرش ادبیات و مفاهیم و نیز پس از عمومی شدن این ادبیات، تلاشهای دشمن روی تغییر مطلق ماهیت «حریف سابق» یا «همراه فعلی» متمرکز میشود تا به تعبیر جرج شولتز حریف به زیر بار آورده شود و در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تغییر را بپذیرد. دشمن در این مرحله کاری با عنوان طرف مقابل خود ندارد و به تعبیر روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی، برای دشمن باقی ماندن نام جمهوری اسلامی و حتی حضور یک معمم در راس آن مهم نیست «مهم آن است که ایران تامینکننده اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکه قدرت جهانی باشد».
مهمترین ابزار دشمن در گام سوم- یعنی تغییر ماهوی حریف- مذاکرهای است که به داشتن «رابطه رسمی» منتهی گردد، چرا که در این مرحله، دشمن نیاز دارد تا به طور مستقیم نیروهای داخلی کشور مورد نظر را که از طریق دیپلماسی عمومی فعال کرده و به اهرم فشار برای به تسلیم کشاندن «نخبگان حاکم» تبدیل نموده است، مدیریت نماید و به «تغییر ماهوی استراتژیک حریف» نایل آید. دشمن در این مرحله به کمک شبکه فعال اجتماعی خود احتیاج دارد چرا که این تغییر ماهوی بدون مدیریت لایههای پنهان اجتماعی میسر نمیباشد. در این مرحله دو اتفاق مهم باید بیفتد تا هدف مهم دشمن محقق گردد. اتفاق اول این است که لایههای مقاوم اجتماعی که حافظ ارزشهای انقلابی بوده و تا پیش از این به عنوان مهمترین مانع تغییر ایفای نقش کردهاند، از مقاومت دست برداشته و کار را تمام شده تلقی نمایند. اتفاق دوم این است که لایه محافظهکار اجتماعی که به لحاظ هویتی با دشمن تا حد زیادی هماهنگ شده است ولی به دلیل محافظهکاری جرأت بروز دادن هویت خود را نداشته، جرأت بخشیده و وارد میدان نماید. در این میان «مذاکره» یک علامت مهم به حساب میآید علامت اینکه نظام سیاسی تلاش برای اثبات حقانیت خود و مواضعش را کنار گذاشته و آن را قابل مذاکره و تعدیل دانسته است. بنابراین قاعدتاً همانگونه که در مواجهه با دشمن خارجی به تعدیل موضع رسیده، موضع او درباره «مخالف داخلی» هم تغییر کرده است. این وضعیت جدید به نیروی داخلی محافظهکار یادآور میشود که هزینه مخالفت با اصول و ارزشهای حاکم کاهش یافته و اوضاع در حال دگرگونی است. حالا اگر این مذاکره به «رابطه سیاسی» بینجامد نیروی انقلابی، سنگرهای نظام را فروپاشیده تلقی کرده و به دو دسته تقسیم میشود، دستهای که این را یک «واقعیت غیرقابل تغییر» دانسته و حاشیهنشینی را اختیار میکند و دستهای که به روشهای شورشگرانه روی میآورد و ناخواسته به معارض تبدیل میشود. در هر دو اتفاق، دشمن، حریف سابق را به زانو درآورده و او را به پذیرش هر تغییر بنیادی وادار مینماید.
براساس آنچه گفته شد و میتوان برای آن شواهد و نمونههای فراوانی ارائه کرد، نیروهای انقلاب باید به سناریویی بیندیشند تا چنین روندی شکل نگیرد. باید همه نیروهای انقلاب بدانند که مذاکره با دشمن عنودی مثل آمریکا که امالفساد است، دربردارنده هیچ منفعت و مصلحتی برای کشور نیست کما اینکه با دهها دلیل میتوان ثابت کرد که قطع رابطه و مذاکره هر کشور دیگری با آمریکا هم به نفع و مصلحت آن کشور است. مذاکره، راه نفوذ را بر دشمن زیادهخواه باز میکند و کشور را در سراشیبی امتیاز دادن یکطرفه قرار میدهد. مذاکره به پرستیژ انقلاب اسلامی نزد ملتها لطمه میزند و اعتبار ایران در نزد آنان را از بین میبرد و کشور ایران را در حد یکی از کشورهای کوچک و بیتأثیر منطقه تبدیل میکند. آنهایی که مذاکره را «شجاعت دیپلماتیک» به حساب میآورند از این مطلب سخن نمیگویند که در عرصه بینالمللی، آزادیخواهان و دوستداران واقعی انقلاب اسلامی که صدیقترین هواداران نظام جمهوری اسلامی میباشند، از نزدیک شدن ایران به آمریکا بوی بسیار بدی استشمام مینمایند. آنان که خود در زنجیر آمریکا قرار دارند و استعمار را با گوشت و استخوان درک میکنند، مذاکرات ایران و آمریکا را «خطای بزرگ» ارزیابی مینمایند. در همین ایام حج یکی از نخبگان الجزایری میگفت بگذارید دیگر کشورهای اسلامی هر طور میخواهند رابطه خارجی خود را تنظیم کنند ولی نگذارید پرچم استقامت ایران در برابر غرب دچار نزول گردد. یک نخبه مصری میگفت ایران حق ندارد تسلیم شود چون شاخص است و با آن اسلام حقیقی از غیر آن شناخته میشود. یک روحانی ساحل عاج میگفت ما عمیقاً از آنچه این روزها بین ایران و آمریکا میگذرد نگرانیم چرا که با ایستادگی شماست که غرب ناچار است تا حدی حقوق ما را به حساب آورد. بنابراین تکلیف ماست که بایستیم و منافع ما هم در این است که بایستیم. «مذاکره» اولین علامت تزلزل هویتی ما است.
نویسنده: دکتر سعدالله زارعی
منبع: کیهان-یکشنبه ۰۵ شهریور ۱۴۰۲
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
مقاله اختصاصی ولایتی برای تسنیم: واکنش صریح به بیانیه اخیر شورای خلیج فارس و روسیه/ تاکید بر هوشیاری طرفین درباره ناتو و آینده قفقاز
۲۱ تیر ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۸ اخبار سیاسی اخبار سیاست ایران
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/04/21/2924938/
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
http://ensani.ir/fa/article/2931/
نقدی بر دیدگاه سرمایهداری دربارة انسان اقتصادی
نویسنده: سید رضا حسینی
منبع: کتاب نقد 1379 شماره 17
بازنشر در:
khamenei.ir
دیگران
مقالات مرتبط:
سمیعی. (2012). ریشه ها و پیامدهای لجام گسیختگی ایدئولوژی سرمایه داری. مطالعات جهان, 3(1), 33-58.
https://www.noormags.ir/view/en/articlepage/957492/
بررسی تطبیقی نظریههای «لیبرال دموکراسی» و «مردمسالاری دینی» از منظر امام خمینی(ره)
Khamenei.ir
You can see the next article below
مقاله بعد را در زیر مشاهده فرمایید.
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
در کشور آمریکا متجاوز از 2700 اتاق فکر وجود دارد. نقش این اتاقهای فکر این است که مسائل مهم مرتبط با سیاستهای داخلی و خارجی را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و ضمن ارائه جمع بندی در مورد موضوعی خاص، به ارائه راهکارها و راهنماییهای عملیاتی میپردازند.این نهادها نوعاً به مدیران اجرایی و دستگاههای تصمیمگیری متصل هستند و بعضاً هم افرادی که عضو یک اتاق فکر هستند، در هیئت حاکمه نیز حضور داشته و عنصر تاثیرگذاری در ساختار تصمیمگیری نظام آمریکا میباشند.آمریکا نه تنها به برنامه ریزی در حوزه نظریه پردازی و نبرد فکری و طراحی جنگ نرم از طریق اتاقهای فکر اقدام میکند، بلکه برای پیاده کردن و عملیاتی کردن آن، وارد عمل شده و موسسات مطالعاتی وابسته به خود را مامور تهیه و تنظیم راهبردهای لازم و پیاده کردن آن راهبرد میکند.در سطوح سیاستگذاری میتوان از شورای روابط خارجی آمریکا، نهادهای تحقیقاتی وابسته به پنتاگون و وزارت خارجه و سازمان سیا نام برد.این نهادها و موسسات، نقش مستقیمی در سیاستگذاری و برنامه ریزی کلان دارند.
مروری بر گزارشهای این موسسات و نهادها نشان میدهد که چگونه برای تحقق جنگ نرم در ایران فعال بوده و نه تنها تصمیمهای لازم را اتخاذ کردهاند، بلکه به صورتی متمرکز، مدیریت و فرماندهی سطوح عالی را برعهده داشته و هزینههای لازم را برای عملیاتی کردن آن پرداخت میکردند.در عین حال در سطوح راهبردی، این موسسات و نهادهای مطالعاتی به ظاهر مستقل و غیردولتی هستند که تحت یک فرماندهی، وظایف خود را انجم میدادند ما در این بخش به عملکرد هر دو گروه از نهادهای فعال که در راهاندازی جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی نقش داشتهاند، میپردازیم.
شیوه عملی اتاقهای فکر به روال معمول بدین صورت است که با انجام پژوهشها و ارائه پیشنهاداتی در خصوص مسائل مهم، به انتشار آنها از طریق کتاب یا مقاله و رسانههای مجازی اقدام کرده و آنگاه به دولتها کمک میکنند تا نسبت به جلب نظر نهادهای تصمیمگیر به ویژه کنگره اقدام کنند.در این حال اعضای اتاقهای فکر به عنوان کارشناس حوزههای گوناگون وارد شده و مطالب مورد نظر خود و یا دولتهای حاکم را در کنگره جا میاندازند.
نفوذ لابی صهیونیستی ایپک در عموم این اتاقهای فکر کاملاً هویدا و علنی میباشد آنها سعی میکنند که در تدوین و ارائه هر راهبرد و سیاستی، منافع رژیم صهیونیستی را در نظر داشته و حتی بر منافع ملی آمریکا مقدم دارند و به ویژه در مورد ارائه و تداوم کمکهای مالی و تسلیحاتی به این رژیم، منافع آن را ملحوظ بدارند.
اعضای این اتاقهای فکر در کنگره حضوری فعال پیدا میکنند حضور آنها در جلسات استماع کنگره درباره موضوعی خاص مانند ایران که ماهانه یا دوماه یک بار برگزار میشود، امری عادی است و یقیناً نظرات و راهنماییهای اعضای برجسته این اتاقهای فکر در تصمیمگیری اعضای کنگره نقش عمدهای دارد در طول سیسال گذشته، حتی یک مورد مشاهده نشده است که جلسات استماع کنگره درباره ایران، بدون حضور این افراد برگزار شده باشد.
بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران ساختار تصمیمگیری در آمریکا بر این عقیده میباشند که سیستم تصمیمگیری و قدرت در آمریکا برپایه سه ضلع قرار دارد که عبارتند از:
1- سرمایهداران بزرگ و لابیهای قدرتمند،
2- اتاقهای فکر
3- نهادهای رسمی تصمیمگیر همچون دولت و کنگره
در اینجا به صورتی اجمالی و مختصر به شرح برجستهترین این اتاقهای فکر که درباره ایران کار میکنند، میپردازیم.
1- شورای روابط خارجی
این نهاد از مهمترین اتاقهای فکر در آمریکا میباشد که در سال 1921 پایهگذاری شد و عموماً چهرههای معروف و مشهور آمریکا در حوزه روابط خارجی در آن عضویت دارند و ظاهراً مستقل از هر یک از نهادهای تاثیرگذار و لابیها میباشد در عین حال نهادی است که هم مقامهای دولتی و هم مدیران تجاری و اندیشمندان دانشگاهی و نخبگان و روزنامه نگاران، در آن حضور داشته و هدف خود را بر این قرار دادهاند که به تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران دولتی کمک کنند تا درک بهتری از جهان خارج پیدا کنند تا در انتخابهای خود در سیاست خارجی ایالات متحده، نظرات آنها را مورد استفاده قرار دهند.
شخصیتهای معروفی همچون:کسینجر، برژینسکی، هانتینگتون، فوکویوما و …. در این اتاق فکر عضویت داشته و دارند و ریاست فعلی آن برعهده ریچاردهاس میباشد.در سپتامبر 2006(شهریور 1385)، این شورا میزبان دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بود که یک جلسه پرسش و پاسخ را با 19 نفر از اعضای شورا ترتیب داده بودند.
2- انستیتو تحقیقاتی بروکینگز
انستیتو تحقیقاتی بروکینگز از جمله اتاقهای فکر است که برای حزب دمکرات آمریکا تصمیمسازی میکند.یکی از اصلیترین محورهای کاری این انستیتو طی دو دهه گذشته، بررسی مسائل ایران بوده است.از جمله این موسسه اخیراً گزارشی در مورد ایران تهیه و ذیل عنوان زیر منتشر کرد:کدام راه به سوی ایران: راهکارهای پیشنهادی برای یک راهبرد جدید آمریکا در قبال ایران.
راهکاری که این اتاق فکر برای مقابله با ایران پیشنهاد کرد، انقلاب رنگین (مخملین) بود. در این رابطه، رالف فوریس طی مقالهای با عنوان «نخبگان جهانی سیا در پشت جنگ کثیف علیه ایران» با اشاره به پیشنهاد بروکینگز در هفته نامه امریکن فری پرس منتشر کرد، او نوشت: بروکینگز یک جنگ وکالتی را در فضای سایبر علیه ایران کلید زده است که ایرانیان را غرق در اطلاعات غلط با پیامهای توئیتری متضاد و عکسهای تقلبی کند.
ولی نصر معاون ارشد مطالعات خاورمیانهای شورای روابط خارجی آمریکا هم در این باره گفته است:من فکر میکنم که هرکس درمنطقه میداند که با حمایت آمریکا از عناصر ضد ایرانی در منطقه و همچنین گروههای مخالف داخل ایران، یک جنگ وکالتی هم اکنون درجریان است.در انستیتو بروکینگز افرادی هستند که سالها در سیاست خارجی آمریکا فعال بودهاند که از جمله میتوان به مارتین ایندایک اشاره کرد که سالها سفیر آمریکا در تلآویو بوده و اینک مسئول سابان، شعبهای از اتاق فکر بروکینگز است.او همچنین به همراه کنت پولک اخیراً کتابی درباره چگونگی سرنگونی نظام جمهوری اسلامی نوشته است.
مایکل لدین و کنت تیمرمن بنیادی را تحت عنوان «بنیاد دفاع از دموکراسیها» به وجود آوردهاند که به طور کامل روی ایران تمرکز دارند.خصوصیت مشترک اعضای بنیاد دفاع از دموکراسیها این است که همه از کارشناسان خبره حوزه ایران به حساب میآیند.بروکینگز یک مرکز دیگر هم دارد که یک صهیونیست اداره آن را به عهده دارد و به طور خاص روی ایران تمرکز دارد، حیم سابان مرکز مطالعات خاورمیانه را اداره میکند سابان جمله معروفی دارد.تنها چیزی که برای من مهم است اسرائیل میباشد. بروکینگز با وجود این ترکیب، وانمود میکند از رویهای متعادل و بیطرفانه پیروی میکند!
3- موسسه تحقیقاتی آمریکایی اینتراپرایز
یکی دیگر از اتاقهای فکر آمریکا، انستیتو تحقیقاتی اینترپرایز میباشد که به عنوان اتاق فکر جمهوریخواهان عمل میکند.جرج بوش در سال 2007 به این موسسه آمد و در سخنرانی خود در این موسسه گفت: اکنون 20 نفر از اعضای شما عضو ارشد دولت من هستند.اعضای برجسته اینترپرایز در هنگامی که جمهوریخواهان در حاکمیت هستند به درون دولت میروند و زمانی که حزب رقیب به پیروزی میرسد، به اتاق فکر اینترپرایز باز میگردند.اتاق فکر «مطالعات واشنگتن» یکی از زیرمجموعههای اینترپرایز است که به طور خاص روی ایران کار میکند و ترکیبی از عناصر آمریکایی و ایرانی را در خود جای داده است.
4- موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن
انستیتو سیاست خاور نزدیک واشنگتن یکی دیگر از اتاقهای فکر است که دموکراتهایی نظیر دنیس رایس، پاتریک کلاسون و مایکل اینزستاد در آن به طور خاص روی ایران کار میکنند.آنان نیز افرادی نظیر ولی نصر را در کنار خود جای دادهاند البته این دو هم زمان عضو شورای روابط خارجی آمریکا نیز میباشند.مایکل اینزستاد در ماه سپتامبر 2010، مقالهای تحت عنوان نیروهای امنیتی ایران و اپوزیسیون درباره سپاه پاسداران منتشر کرد.
رند و واشنگتن دی سی دو اتاق فکر دیگر آمریکاییهاست که به طور خاص روی ایران کار میکنند.این دو اتاق فکر به طور میانگین ماهانه بین 2 تا 5 مقاله مهم و یا کتابچه درباره ایران منتشر میکنند.در این میان، بعضی از مراکز نظیر بنیاد دموکراسی در ایران که کنت تیمرمن آن را اداره میکند و بنیاد هری تیچ هم هستند که به طور خاص درباره ایران کار میکنند و تاثیرات مهمی در نگرش آمریکاییها نسبت به ایران برجای میگذارند ولی اتاق فکر خوانده نمیشوند.
5- موسسه هوور
این مرکز وابسته به دانشگاه استنفورد و به عنوان یکی دیگر از اتاقهای فکر نومحافظه کاران است که در سال 1919 توسط هربرت هوور، رئیس جمهور وقت آمریکا تاسیس شد.
از جمله پروژههایی که این موسسه در رابطه با ایران تهیه و تدوین کرد، تحت عنوان دموکراسی در ایران میباشد که از جمله پروژهها مهم این موسسه است و عباس میلانی ومایکل مک فال مدیریت آن را برعهده دارند و در سال 2005 گزارش تحقیقاتی دیگری تحت عنوان فراسوی تغییرات تدریجی یک استراتژی جدید در قبال ایران منتشر کردهاند.
6- کمیته خطر جاری
این نهاد در اوج جنگ سرد در سال 1950 به عنوان تشکیلاتی در راستای ایجاد اجماع ملی برای مقابله و به منظور آموزش و آمادهسازی آمریکاییان با به اصطلاح توسعه طلبی اتحاد جماهیر شوروی در عرصه سیاسی آمریکا ظاهر شد و راهبرد جنگ نرم توسط این کمیته در سالهای پایانی دهه 1980 طراحی شد، ولی در این زمان، هدف دیگر اتحاد جماهیر شوروی نبود، بلکه ایران و جهان اسلام به عنوان خطر جدی تحت نامهای بنیادگرایی اسلامی و تروریسم، مطمح نظر قرار گرفت و برای تقابل با آن از طریق جنگ نرم برنامه ریزی کرد.
این کمیته متشکل از برخی تعاملات بلندپایه سیاسی- امنیتی، دانشگاهیان و محققان موسسات پژوهشی آمریکا میباشد که به جناح محافظهکار تعلق دارد.
افراد همچون جوزف لیبرمن (سناتور صهیونیست)، جیمزولسی، ایلمان برمان، معاون شورای روابط خارجی، دانیل پلتکا، مارک پالمر، الیوت کوهن، فرانک گافنی و دانیل پایپس از جمله اعضای آن میباشند.
از جمله اتاقهای فکر که صرفاً برای برخورد با مسئله ایران ایجاد شده است، اتاق فکر کمیته سیاستگذاری ایران، میباشد که در سال 2005 با حضور مقامات دولتی سابق آمریکا از وزارت امور خارجه، وزارت دفاع (پنتاگون)، کاخ سفید، جامعه اطلاعاتی همچون DIA و CIA و همچنین نخبگان دانشگاهی تاسیس شد.
ماموریت این کمیته فراخوانی برای تغییر در تهران به وسیله ایرانیها به جای آمریکاییها و تاکید بر اتخاذ راهحل سوم بود.
براین اساس توصیه میکند که راه حلهای نظامی و دیپلماتیک باید همچنان مورد توجه باشد در همان حال که نقش مرکزی را به مخالفین ایرانی داده تا تغییرات به اصطلاح دموکراتیک(!) در این کشور تسهیل شود.این کمیته در سال 1384، بعد از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، گزارشی را تحت عنوان انتخابهای سیاسی آمریکا برای ایران و مخالفین سیاسی ایرانی، در پاسخ به پیروزی احمدی نژاد در ریاست جمهوری منتشر کرد که در آن آمده است.
زمانی که ما با شکست دیپلماسی و غیرممکن بودن ضربه نظامی علیه ایران هستهای مواجه هستیم، رئیس جمهور جرج بوش روش درستی را انتخاب کرد که باید مردم ایران را تقویت و قدرت بخشیده تا نسبت به تغییر رژیم اقدام کنند.این گزارش به نکته جالبی که اساس و پایه راهاندازی جنگ نرم میباشد اشاره میکند: آنچه که تهران را به حرکت درمیآورد و موجب دشمنی و خصومت در برابر اسرائیل و آمریکا میشود، ناشی از احساس تهدید از طرف آنها نیست، بلکه ناشی از ماهیت ایدئولوژی انقلابی رژیم میباشد.برهمین اساس برنامهریزی برای انجام عملیات جنگ نرم در ایالات متحده آمریکا حاصل تفکرات پیچیده و یک بوروکراسی عظیم و هزینه های فراوان است.
49261
کد خبر 223606