مقاومت و قدرت ایران در برابر امپریالیسم و صهیونیسم جهانی-نتایج و پیامدها-پست 2
گزیده مقالات
توجه: برای اطلاعات بیشتر به پست شماره 39 در این وبلاگ و بلاگفا مراجعه کنید.
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/2029464/
حمایتی که دفاع از هویت عربی نیست
ما و مساله فلسطین
۲۹ آبان ۱۴۰۳ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۲۹۴۶۴ اخبار اصلی خاورمیانه
حسین حاجی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: حمایت جمهوری اسلامی ایران از فلسطین، نه دفاع از هویت عربی است و نه صرفاً حمایت از قدس شریف، بلکه حمایت از پارادایمی است که به آزادی قدس منجر می شود. این پارادایم در قالب یک بسته ترکیبی قابل تعریف است و هیچ کدامشان منهای هم نمی توانند منشا اثر باشند؛ بسته ای از مجموعه مولفه هایی چون دفاع از مظلومیت، دفاع از انسانیت، دفاع از حریت، دفاع از مکتب، دفاع از قدس والبته غایت مهم این بسته دفاع از امنیت ملی و موجودیت جمهوری اسلامی است. به همین سبب راهبردهای دفاعی جمهوری اسلامی فراتر از مرزها و مکتب ها تعریف شده است.
ما و مساله فلسطین
نویسنده: حسین حاجی، دکتری روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: اگرجمهوری اسلامی ایران دست از حمایت فلسطین بردارد آیا مناقشه ایران – اسرائیل حل خواهد شد؟ سئوالی که ممکن است برخی ها گمان کنند مناقشه و دعوای طرفین حاصل حمایت های جمهوری اسلامی ایران از فلسطین است. اما واقعیت ها حکایت از مسائل دیگری نیز دارد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
حمایت جمهوری اسلامی ایران از فلسطین، نه دفاع از هویت عربی است و نه صرفاً حمایت از قدس شریف، بلکه حمایت از پارادایمی است که به آزادی قدس منجر می شود. این پارادایم در قالب یک بسته ترکیبی قابل تعریف است و هیچ کدامشان منهای هم نمی توانند منشا اثر باشند؛ بسته ای از مجموعه مولفه هایی چون دفاع از مظلومیت، دفاع از انسانیت، دفاع از حریت، دفاع از مکتب، دفاع از قدس والبته غایت مهم این بسته دفاع از امنیت ملی و موجودیت جمهوری اسلامی است. به همین سبب راهبردهای دفاعی جمهوری اسلامی فراتر از مرزها و مکتب ها تعریف شده است.
در جنگهای چهارگانه اعراب و اسرائیل که نتیجه آن شکست اعراب را در پی داشت، ایران عصر پهلوی نیز در کنار اسرائیل ماند و شرط ماندگاری رژیم خود را در حمایت از سیاستهای آمریکا و اسرائیل تعریف کرد، اما این سیاست به پایداری رژیم نیانجامید و دلیل انقلاب اسلامی در شعاع درک و فهم و تعهد انسانی و اسلامی مردم ایران در دفاع از حق و غلبه بر باطل بود، و این بزرگترین امتیاز و فاخرترین حرکت ارزشمندانه مردمی بود، چیزی که ملتهای عرب متاسفانه هنوز جامانده از آنند و به همین سبب به تغییر مسیر دولتهایشان موفق نشده اند و اگر این گونه بودند امروز نباید نظاره گر خنثی در نسل کشی هم نژاد خودشان در غزه و لبنان می شدند!
چیزی که نگاه راهبردی و آینده نگری رهبران جمهوری اسلامی ایران را با کشورهای عرب متمایز میکند، آن حکایت از نگاه عمیق و پیشدستانه و عالمانه رهبران جمهوری اسلامی ایران از خطر «جهان – مکتبستیزی و جهان – محور گشایی صهیونیسم یهود» دارد.
جهان گشایی و مکتب ستیزی صهیونیست ها نه شعار امروز رهبران این رژیم، بلکه در افکار پدر معنوی صهیونها ریشه دارد. این همان نسخه پدرمعنوی و پایه گذار صهیونیست تئودر هرتزل در أواخر قرن نوزدهم است، همانی که نتانیاهو در سازمان ملل متحد نقشه خاورمیانه جدید را ارائه داد: «از بحر تا نهر – از نیل مصر و تنگه باب المندب در یمن تا بین النهرین عراق» که بخش هایی از مصر و تمامی لبنان، سوریه، اردن، عربستان، بخش های شرقی ترکیه، تمامی عراق و نهایتاً بخش های بزرگی از جمهوری اسلامی ایران را شامل می شود!
عملیات طوفان الاقصی را باید در تفاوت درک رهبران جمهوری اسلامی ایران از خطر فزاینده اسرائیل جستوجو کرد و اگر نبود عملیات طوفان الاقصی، عادی سازی اعراب و اسرائیل سقط جنین نمیشد. نتیجه صلح اعراب و اسرائیل به اجرای کریدور اسرائیلی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی "Indian_Arab_Med Corridor" می انجامید؛ «بخوانید کریدور دور زدن ِجمهوری اسلامی ایران.» این کریدور ازامتداد هندوستان شروع و با عبور از حاشیه کشورهای عربی و نهایتا به بنادر اسرائیل وصل میشد و عملا کریدور فعلی اقتصادی ایران با کشورهای منطقه و با جهان را تحت تاثیر شکننده خود قرار میداد وموقعیت های همه جانبه جمهوری اسلامی را در مضیقه خطر و تنگنای راهبردی قرار میداد. این سرآغاز عادی سازی با اعراب و منطقه گشایی اسرائیل بود که می توانست آرزوی نیل تا فرات صهیون ها را برآورده کند و با هدف گیری چندمنظوره امنیت ملی، اقتصادی، سیاسی، تمامیت ارضی و موجودیت جمهوری اسلامی ایران را با خطر جدی مواجه کند.
نتیجه سخن این که مبارزه جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل که متاسفانه برخی از جریان ها در افکار عمومی به غلط و از روی غرض آن را به دفاع ازهویت عربی تقلیل داده اند، باید گفت این دفاع نه تنها دفاع از هویت عربی نیست بلکه صرفاً ایدئولوژی محور نیز نیست، هرچند حرمت قدس شریف عامل محرک زای اصلیست و اگر قدس همچنان توسط صهیونها قدس زدایی معنوی بشود و جای آن رامعابد یهود بگیرد، نه از آرمان قدس نشانی خواهد ماند و نه از دولتهای عرب و نه از حیات حامیان واقعی قدس همچون جبهه مقاومت!
مبارزه جمهوری اسلامی با اسرائیل مناقشه برای موجودیت وحیات و ممات است، چه این که جنگ حزب الله، فلسطین و جبهه مقاومت با اسرائیل را حیثیتی و تنازع برای بقای طرفین میدانم. در هدف گیری این جنگ، موقعیت خطر برای جمهوری اسلامی ایران نه در میانه است و نه در قاعده بلکه در توجه به راس و در راس توجه اسرائیل – آمریکا قرار دارد. از همین رو اگر اسرائیل به فوریت در پشت مرزهای لبنان متوقف نشود و فرصت و توان شبیه سازی ویرانی غزه در بیروت و دمشق را داشته باشد که به نظر می رسد در آغازینِ راه است، گام های بعدی، بعد از عبور عراق می تواند متوجه ایران باشد. بنابراین جمهوری اسلامی باید در افق های غایت و با حفظ و تقویت سنگرها و بازوانش در غزه، لبنان، سوریه و پهنای جبهه مقاومت در پی افزایش ضریب امنیت همه جانبه خود باشد و با تداوم راهبری خود مراتب آزادی قدس و دفع شر اسرائیل از سر ملت های منطقه، ایران و فلسطین را فراهم کند.
لینک منبع:
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/2029464/
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
تحلیلی بر مقاله فرید ذکریا در واشنگتن پست/ شکست آمریکا در برابر ایران قدرتمند
فرید ذکریا از یک واقعیت مطلق در حوزه سیاست خارجی آمریکا پرده برداشته است: فقدان راهبرد در قبال ایران. به عبارتی گویاتر، فشار حداکثری و مهار حداکثری ایران حتی بر اساس منطق رئالیستی در سیاست خارجی آمریکا نیز قابل توجیه نیست.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی/ فخرالدین اسدی
مهار حداکثری ایران، گزاره ایست که دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا به صورت مستمر بر روی آن تاکید داشته و آن را به مثابه یک استراتژی کلان در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی خود قلمداد می کنند. البته این گزاره در ابتدا، "مهار همه جانبه ایران"بود که به دلیل ناتوانی واشنگتن و شبکه متحدانش در مواجهه با تهران، تبدیل به راهبرد مهار حداکثری شده است. به عبارت بهتر، آمریکا ناچار شده (علی رغم میل و اراده، راهبردها و ثوابت سیاست خارجی خود) از تقابل مطلق با تهران فاصله بگیرد.
جمله معنادار فرید ذکریا
اخیرا فرید ذکریا، تحلیلگر و مجری سرشناس آمریکایی با انتشار مقاله ای در واشنگتن پست، با اشاره به افزایش تنشها در منطقه (غرب آسیا) می نویسد:
"واقعیت جدید و خطرناکی که منطقه با آن روبرو شده است، بیش از هر نتیجهای، ریشه در فروپاشی سیاست آمریکا در قبال ایران دارد. ایران به فشارهای خارجی از طریق نزدیککردن روابط با جنبشهایی مانند حزبالله در لبنان، حماس در غزه، انصارالله در یمن و «گروههای مسلح» در عراق و سوریه پاسخ داده است. در یک دهه اخیر، رویکرد واشنگتن در قبال ایران مخالفت سرسختانه و فشار بوده نه یک راهبرد ."
فرید ذکریا از یک واقعیت مطلق در حوزه سیاست خارجی آمریکا برداشته است: فقدان راهبرد در قبال ایران. به عبارتی گویاتر، فشار حداکثری و مهار حداکثری ایران حتی بر اساس منطق رئالیستی در سیاست خارجی آمریکا نیز قابل توجیه نیست. زبگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر قبل از مرگ خود، چندین بار به مقامات کاخ سفید ، اعم از دموکرات و جمهوریخواه، در خصوص عواقب و تبعات به کارگیری روشها و استراتژی های نادرست در قبال ایران هشدار داد. این هشدارهای از سوی استراتژیستی خطاب به دو حزب سنتی آمریکا مخابره شد که سابقه صدور دستور حمله به ایران با هدف آزادی دیپلماتهای آمریکایی در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی را در کارنامه خود داشت! برژینسکی بر اساس سنجش نسبت هزینه -فایده در حوزه سیاست خارجی آمریکا، به این نتیجه رسیده بود که واشنگتن چاره ای جز به رسمیت شناختن "ایران قدرتمند" ندارد و در صورت به کارگیری روشهای دیگر، ناچار به پرداخت هزینه های کلان و جبران ناپذیر خواهد شد.
تکرار هشدار برژینسکی توسط ذکریا
اکنون فرید ذکریا، هشدار برژینسکی را با ادبیاتی دیگر و البته در سال 2024 میلادی تکرار کرده است. مهار حداکثری ایران را می توان به جای راهبرد، به یک ادعا یا همان گزاره در حوزه سیاست خارجی آمریکا تشبیه کرد که مصادیق آن با مبانی و مفاهیم طراحی شده در بطن آن تفاوتی عمیق و فاحش دارد.
ترامپ خروجی سیاست خارجی خود در تقابل با ایران را در شکست فشار حداکثری مشاهده کرد.جوبایدن نیز نهایت اقدامات ممکن را در راستای بازتعریف داعش ، بازآفرینی بحرانهای مزمن امنیتی در غرب آسیا، مهار پیرامونی -منطقه ای ایران و ....صورت داد اما در مواجهه با ایران به بن بست رسید. جنس این بن بست نه تاکتیکی و نه رفتاری است! آمریکا با بن بستی راهبردی در حوزه سیاست خارجی خود در تقابل با تهران مواجه شده که تنها راه خروج آن ، همان نسخه برژینسکی است: پذیرش قدرت ذاتی و اکتسابی ایران.
ایران قدرتمند در یک نگاه
دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا، در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر از توافق با ایران ( لزوم مذاکره با تهران ) سخت می گوید! فارغ از اینکه در ماورای رفتار پارادوکسیکال سالهای مقامات آمریکایی چه رویکرد و هدفی نهفته است، در این جا کلید واژه ای وجود دارد که نمی توان در تحلیل مناسبات 45 ساله اخیر ایران و آمریکا از کنار آن گذشت:" ایران قدرتمند»
«ایران قدرتمند» نه یک مفهوم انتزاعی، بلکه خروجی و محصول یک محاسبه رئالیستی تمام عیار از سوی اکثر استراتژیستهای آمریکایی محسوب می شود. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که پارادوکس رفتاری کارتر، ریگان، بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما ، ترامپ ، بایدن و دیگر مقامات آمریکایی در قبال ایران،معلول سردرگمی آنها در مواجهه با «ایران قدرتمند» می باشد. به عبارت بهتر، مقامات آمریکایی از یک سو بر تقابل مطلق با جمهوری اسلامی ایران اصرار وریزده و از سوی دیگر، نسبت به عواقب و تبعات این مواجهه به شدت نگران است بازخوانی دقیق جمله برژینسکی در خصوص ایران قدرتمند، می تواند در درک این مفهوم و مصادیق آن مفید باشد:
«ایران همواره در این منطقه وجود خواهد داشت و چه خوشمان بیاید، چه نیاید در منطقه مهم خواهد بود. این به نفع ماست که در درجه اول از هرگونه درگیری اجتناب ورزیم؛ زیرا درگیری ایران و آمریکا چه تعمدی باشد، چه تصادفی، آمریکا را درگیر کشمکشی میکند که هم ایران و هم عراق را در بر میگیرد. من نمیخواهم آمریکا خواهان نزاع با ایران باشد؛ چرا که به نظر من آمریکا بدون جنگ با ایران حال و روز بهتری خواهد داشت. »
عواقب بازی خطرناک آمریکا
هم اکنون در سال 2024 میلادی به سر می بریم. بدون شک تعلل آمریکایی ها در شناسایی و تسلیم در برابر مفهوم «ایران قدرتمند» هزینه های راهبردی سختی را متوجه ایالات متحده آمریکا در منطقه و نظام بین الملل ساخته و در آینده نیز خواهد ساخت. بی دلیل نیست که حتی برخی از جمهوریخواهان سنتی نسبت به تقابل ترامپ با تهران هشدار داده و خروج وی از توافق هسته ای را به صلاح نمی دانند. «ایران قدرتمند» همان بازیگری است که نقشه های شوم ایالات متحده آمریکا در منطقه غرب آسیا را بر هم زده و شکستهای تاکتیکی واشنگتن در نظام بین الملل را به شکست استراتژیک تبدیل کرده است.ایران قدرتمند، همان بازیگری است که مانع از پیشبرد طرح «خاورمیانه جدید» از سوی دولتهای قبلی و فعلی آمریکا شد. هم اکنون مفهوم «ایران قدرتمند» بیش از هر زمان دیگری برای مقامات آمریکایی قابل درک است! با این حال عناد دولتمردان آمریکایی در درک این مفهوم عمیق و عینی، مترادف با پشیمانی سختی خواهد بود که در آینده ای نزدیک انتظار کاخ سفید( فارغ از اینکه چه کسی در مسند قدرت نشسته باشد) و سیاستمداران داخل آن را می کشد! پارادوکس رفتاری مقامات آمریکایی در قبال ایران، بیش از آنکه ناشی از یک بازی هدایت شده در آن سوی آتلانتیک باشد، معلول سردرگمی راهبردی آنها در قبال قدرت ایران و نحوه مواجهه با کشورمان است. این سردرگمی راهبردی صرفا معطوف به دوران ریاست جمهوری ترامپ و بایدن نبوده و هر یک از روسای جمهور و دولتهای آمریکایی آن را تجربه می کنند.
منبع: سایت بصیرت
تاریخ انتشار : ۰۲ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۰ ، کد خبر : ۳۶۴۲۳۰
https://basirat.ir/fa/news/364230/
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
مقاومت و غرب آسیا
وضعیت منطقه غرب آسیا برای آمریکاییها نابسامان است و این در حالی است که تا همین چند سال پیش همهچیز در منطقه به خواست آمریکا پیش میرفت.
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل
ثمرات الگوی مقاومت در منطقه غرب آسیا که از ابتدای انقلاب اسلامی، حیاتی تازه یافت و به شکلی فعال رو به گسترش نهاد از حدود دو دهه قبل به شکلی آشکار نمایان شد و ورق در این منطقه برای آمریکا و رژیمصهیونیستی برگشت.
آمریکاییها و رژیم جعلی صهیونیستی تا پیش از این هرچه میخواستند در منطقه غرب آسیا انجام میدادند و با ایجاد افسانهای از شکستناپذیری برای خود و ارعاب کشورها از حمله نظامی به کشورهای منطقه و قتل و آدمکشی در این مناطق، هراسی نداشتند. اما در سالهای ابتدایی قرن جدید با دو شکست بزرگ اسرائیل مقابل حزبا... لبنان و شکست آمریکا در عراق که با شکست در افغانستان در سالهای اخیر تکمیل شد،واشنگتن و تلآویو دریافتند که شرایط تغییر کرده و دیگر قادر نیستند همچون گذشته، برنامههای خود را در غرب آسیا پیش ببرند.
تغییر شرایط به نفع مقاومت
تا پیش از این نظم منطقه، مطابق میل آمریکاییها تنظیم شده بود اما شکستهای اسرائیل در مقابل حزبا... لبنان که با وجود حمایت همهجانبه غرب از تلآویو اتفاق افتاد شرایط جدیدی را ترسیم کرد و نشان داد که آمریکا دیگر تنها تعیینکننده مناسبات منطقه نیست تا جایی که امروز میتوان ادعا کرد هیچ رویدادی در غرب آسیا بدون درنظر گرفتن خواستههای شبکه مقاومت رخ نمیدهد.
البته آمریکاییها برای جلوگیری از این روند بیکار نبودند و هرچه در توان داشتند به کار بستند اما هیچیک از برنامههای آنها کارساز نبوده است. یکی از آخرین برنامههای آمریکا که با محوریت رژیمصهیونیستی در جریان بود و از دوره ترامپ آغاز شد، برنامهای بهعنوان «پیمان ابراهیم» و برنامه عادیسازی روابط کشورهای منطقه با رژیمصهیونیستی است که پیامدهای غیرقابلجبرانی برای منطقه داشت. توافقهای مربوط به صلح ابراهیم، شکاف عظیمی در میان امت اسلام و کشورهای اسلامی ایجاد کرده که تاکنون نظیر نداشته است. امارات و بحرین در ۱۵سپتامبر ۲۰۲۰ (۲۵ شهریور ۱۳۹۲) با واسطهگری دونالد ترامپ رئیسجمهوری وقت آمریکا توافقنامه موسوم به ابراهیم را برای عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی امضا کردند. سودان نیز که تحت فشار آمریکا قرار گرفته بود در ششم ژانویه ۲۰۲۱ (۱۷ دی ۱۳۹۹) چنین توافقی را با رژیمصهیونیستی امضا و وامی به ارزش ۵/۱ میلیارد دلار از واشنگتن دریافت کرد و از فهرست کشورهای تروریستی خارج شد.
طوفانالاقصی؛ خنثیکننده توطئههای آمریکا
قرار بود این سلسلهتوافقها بهطور دومینووار در سراسر جهان اسلام دنبال شود. برنامه گستردهای طراحی شده بود تا مسأله فلسطین در جوامع اسلامی به حاشیه برود که با وقوع عملیات طوفانالاقصی این مسأله غیرممکن شد.
در حالیکه قرار بود در منطقه غرب آسیا نیز فلسطین فراموش شود امروز شاهدیم در کشورهای اروپایی نیز فلسطین به رسمیت شناختهشده و در واقع مسأله فلسطین به دغدغه جهانی مبدل شده است. قرار بود از طریق تسلط اسرائیل بر منطقه غرب آسیا، بار دیگر با قدرت خارجی کنترل شود که با وقوع طوفانالاقصی این نقشه با اخلال مواجه شد. اثرات این عملیات در تثبیت قدرت شبکه مقاومت و به درازای آن افزایش قدرت امت اسلامی در مقابل قدرتهای خارجی تا مدتها قابلبررسی خواهد بود. سلسلهاتفاقات غرب آسیا نشاندهنده شروع دوران جدیدی در غرب آسیاست؛ دورانی که در آن آمریکا و نماینده آن در غرب آسیا یعنی رژیمصهیونیستی از قدرت مانور برخوردار نیستند و نظم منطقه با خواسته محور مقاومت و امت اسلام تنظیم میشود. باید گفت ظهور شبکه جدیدی در منطقه موسوم به محور مقاومت به رهبری ایران، این موقعیت را برای منطقه فراهم کرد که از کنترل غیربومی خارج شود؛ کنترلی که سالها از سوی قدرتهای فرامنطقهای بر غرب آسیا اعمال میشد. رفته رفته، قدرت شبکه مقاومت افزایش یافت، بهطوریکه امروزه میتوان به صراحت ادعا کرد هیچ رویدادی در غرب آسیا بدون درنظرگرفتن خواستههای شبکه مقاومت رخ نمیدهد.
سربازان آمریکایی
چنین شرایطی در منطقه غرب آسیا باعث شده، آمریکاییها که زمانی قدرت قاهره در غرب آسیا بودند اکنون به اهدافی برای محور مقاومت تبدیل شوند و با وجود هزینههای هنگفت برای حفاظت از نیروها و پایگاههای خود، هر چند وقت یکبار شاهد خسارات و تلفات در منطقه باشند؛ موضوعی که نتیجه سیاستهای اشتباه دولتهای مختلف در آمریکا و همدستی با جنایات اسرائیل در منطقه است. همین مسأله انتقادهای زیادی را در آمریکا به دنبال داشته است.
هریس هومان، سرگرد سابق ارتش آمریکا که بهشدت از حمایتهای کشورش از نتانیاهو ناراضی است در اینباره میگوید: "این سربازان آمریکایی هستند که همچنان در این جنگها کشته و مجروح خواهند شد. میتوان گفت آنها در دفاع از رژیمصهیونیستی جنگیدند و کشته شدند. شجاعترین آمریکاییها قربانی هویو هوس یک سیاستمدار خارجی خواهند شد، زیرا رهبران آمریکایی، شجاعت ایستادگی در برابر او را نداشتند.» چنانچه او میگوید وضعیت منطقه غرب آسیا برای آمریکاییها نابسامان است و این در حالی است که تا همین چند سال پیش همهچیز در منطقه به خواست آمریکا پیش میرفت.
منبع: سایت بصیرت
تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۳ ، کد خبر : ۳۶۴۶۹۱
https://basirat.ir/fa/news/364691/